رادین جون رادین جون، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 6 روز سن داره

♥ رادین♥جوانمرد کوچولو♥

29 تیر

سلام کلوچه مامان  اینروزا حســــــــــــــــــــــــابی شیرین و شیطون شدی... گاهی اوقات اینقــــــــــــــــــــــــدر عاشقت میشم که نمیدونم چکارت کنم... شبها که میخوابی چهره معصومت را نگاه میکنم و کلــــــــــــــــــی قربون صدقت میرم... دیشب داشتم تو دلم بهت میگفتم عاشـــــــــــــــــــق تک تک سلولهای بدنتم... یعنی تا این حـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد.... باورم نمیشه که همه مامانا بچه هاشونو اینجوری دوست دارند.... ان شاا... هر کسی که دوست داره مامان بشه...خدا دامنشو سبز کنه و نی نی ناز بهشون بده... گلم بازم قطعی آب شروع شده...4-5 روزه که روزی 7-8 ساعت آبها قطع ...
30 تير 1392

25 تیر - پسر مستقل من

سلام عزیزترین   گلم امروز دقیقا سومین روزه که جنابعالی جیشتو به مامان میگی و گوش شیطون کر تو این سه روز اصلا شلوارتو خیس نکردی... خدا کنه ادامه دار باشه البته.... آفرین پسرم... البته شبها هنوز پوشکت میکنم واسه احتیاط چون بازم یکی در میون میبینم صبحها یکم پوشکت خیسه... رادین من در 2سالگی و 3 ماهگی و 21 روزگی با پوشکش بای بای کرد.... ماه تیر ماه مستقل شدن و آقا شدن گل پسر من بود... ٤ تیر با پستونک بای بای کرد و 23 تیر با پوشک...... هم تونستی با پستونکت بای بای کنی و هم با پوشکت.... ممنون پسرم که در این دو مورد مامان را زیاد اذیت نکردی......
26 تير 1392

22 تیر - این چند روز

سلام عمرم  امروز ٤ امین روز ماه رمضانه....واقعا سخته روزه گرفتن تو این روزهای بلند و گرم... گل من از دیروز من و تو سرما خوردیم...خیلی بد شد...الانم تو همش عطسه میکنی و آبریزش بینی داری... جونم واست بگه تو این یک هفته بالاخره من برات بی سیم باب اسفنجی را که تو حدود یکماهه همش اصرار داری تلفن باب اسفنجی برات بخرم...(منظورت همون بی سیمه) خریدم... بذار یکم از شیرین زبونیات بگم : تو هر موقع بابا با لپ تاپ کار میکنه همش میری کنارش میشینی ...یکبار که بابا داشت کارتونهای تو را از سی دی رو فلش کپی میکرد...تو نگاهی به مانیتور کردی و گفتی داره چکار میکنه..بابا گفت داره کپی میکنه ....یکروز بابا گوشیش...
23 تير 1392

15 تیر - برگشتیم

سلام گل من   بالاخره یک هفته هم گذشت و باز از اراک برگشتیم... تو این یک هفته خیلی بهمون خوش گذشت... اما خب دیگه تموم شد...وای که این 10 روز آخر چقدر برای تو فرق میکرد... بالاخره تو پستونک را فراموش کردی... راستش تا 6 روز بعد از ترک پستونک هر شب بهانشو میگرفتی البته هر دفعه بهانه هات کم رنگ تر از دفعه قبل میشد... اما بعد از اون دیگه بهانه نگرفتی ...تازه خدا را شکر بازم دو سه روزی میشه که ظهر ها میخوابی....اما خب هر شب باید برات قصه تعریف کنم...اونم قصه های واقعی یعنی اتفاقاتی که برای تو افتاده را باید چندین بار برات تعریف کنم تا خوابت ببره...گاهی اوقاتم میگی تعریف کن خُب بگم...ب...
17 تير 1392

9 تیر - تمرین برای بای بای پوشک

سلام زندگی من  پسرم از امروز دیگه جدی جدی تصمیم گرفتم از پوشک بگیرمت... همه میگفتن بذار پروژه پستونک به خوشی تموم بشه بعددد.. اما من دیگه تصمیم خودمو گرفته بودم... خلاصه که نیم ساعتی یکبار میبردمت دستشویی...تا شب که واسه خواب پوشکت کردم... 10 تیر- هم پروژه ادامه پیدا کرد... 11 تیر-امروز یکم نا امید شدم که چرا تو دستشویی را اعلام نمیکنی...که تو منو خوشحال کردی...اونم چطوری؟؟؟وقتی کار از کار گذشت گفتی جیش دارم...اما خب اینم غنمیت بود... کلی ذوق کردم و از امروز تو ده تا در میون اعلام میکنی و میریم دستشویی... اما من 45 دقیقه یکبار میبرمت دستشویی.. امروز ناهار را با خاله مهسا این...
13 تير 1392

8 تیر-آرایشگاه

سلام نفسم   پسر خوشگلم 5 شنبه اومدیم اراک... جمعه هم ناهار رفتیم خونه مامان بزرگت...بعدش تو رفتی خونه و من و خاله مهسا رفتیم دیدن کیانمهر کوشولو...راستش دوست داشتم تو هم ببریم...اما چون کیانمهر پستونک میخوره ...تو را نبردم...شب هم رفتیم دیدن خاله شمسی که از کربلا برگشتن...سوغاتی برای شما بلوز و شلوار و کروات خوشملی آوردن...که وقتی تنت کردم ازت عکس میندازم میذارم تو وبت...دست خاله درد نکنه...  شنبه که امروز باشه هم اول رفتیم آرایشگاه رنگین کمان که آدرسشو از الهه جون گرفته بودم... با خاله مهسا رفتیم... تو آقا بودی...چیزی نگفتی و ساکت نشستی تا آقای آرایشگر موهاتو کوتاه کنه..آقا ا تعجب کرده بود م...
9 تير 1392

6 تیر - بای بای پستونک

سلام نفسم  پسر نازم الان ساعت 11:33 صبحه و شما خواب تشریف دارید... بله من از 3 تیر تصمیم گرفتم که دیگه موقع خواب پستونک بهت ندم... تو از وقتی دنیا اومدی فقط وقتی خوابت میگرفت پستونک میذاشتی دهنت و سریع خوابت میبرد و پستونکم از دهنت میافتاد... یادمه حتی وقتی یکسالت بود و هنوز نمیتونستی صحبت کنی وقتی خوابت می اومد با انگشت به دهنت اشاره میکردی ...یعنی پستونک بذارم دهنت... دیگه اینروزا که سریع میگی مامان پِ س او اَ ک بده... تا اینکه دیدم وابستگیت به پستونک داره شدیدتر میشه جدیدا تا خود صبح پستونکو سفت میچسبیدی و اگه از دهنت میافتاد با چشم بسته تو رختخوابت دنبالش میگشتی و بازم میذاشتی دهنت... ...
7 تير 1392

5 تیر - تولد مامان

سلام پسر نازم     امروز روز تولد مامانه... بله یک سال دیگه به سن مامان اضافه شد... ولی خب به هر حال همه روز تولدشون خوشحالن دیگه ...   پسرم روز 3 تیر که روز تولد امام زمان (عج) بود و بابا تعطیل بود...تو و بابا تصمیم گرفتید اون روز واسه مامان تولد بگیرید... با بابا  هم حسابی به زحمت افتادید...آخه قرار بود ناهارم خودتون دو نفر تهیه کنید...     رادین و بابا در حال آماده کردن ناهار بالای پشت بام... حالا رادین جونم تصمیم گرفته واسه مامان کیک درست کنه... و بالاخره کیک درست شد و رادینم خ...
3 تير 1392

1 تیر - قلبم غرق شادی شد

سلام عشقم ،امیدم،قلبم   بالاخره من همین الان زیباترین جمله را از زبان پسر نازم شنیدم رادینم در حالیکه سرشو روی پاهام گذاشته بود و برای من ناز میکرد و من قربون صدقش میرفتم قربون چشمات برم من رادین: ممنونم من غرق شادی... یکهو سرشو آورد به صورتم چسبوند و گفت مامان اِنقد دوسِت دارم.... و من به آسمون رسیدم... البته بعدش گفت : بابا دوست دارم... مامی دوست دارم... آذر دوست دارم... خـــــــــــدای لطیف ام...آفریده ی رادینم ...تا دنیا دنیاست...شکر گزارِ این نعمتِ بزرگ هستیم...نعمتی که برکتِ زندگی مان است....سلامتی و ...
1 تير 1392

1 تیر - مامان ِ دادین

سلام کلوچه خوشمزه من  پسرم این یک هفته که گذشت کلی خبرای خوب شنیدیم...البته خبرای خوبی در مورد کشورمون... دلمون میخواست دیروز هم سومین اتفاق خوب را شاهد باشیم و تیم والیبال کشورمون صربستان را ببره ...اما متاسفانه در آخرین لحظات بازی را واگذار کرد و نذاشت سومین خبر خوب را بشنویم... هفته گذشته خاله شمسی من رفت کربلا ...ان شاا... به سلامتی برگردن... و تو هم که عاشق شکلاتهایی هستی که خاله شمسی برات خریده...یکروز گفتی شکلات بده منم اصلا یاد اون شکلاتها نبودم...یک شکلات دیگه بهت دادم که یکهو گفتی نـــــــــــــــه شکلاتی که شمسی خَییده را میخوام... هر چی هم بهت میگم بگو خاله شمسی یا شمسی جون اما آخرش ...
1 تير 1392
1